ماه من

یه عالمه دندون !

  سلام خانومم !   جیگر طلای مامان بازم دندون در آورده ... اونم چندتا با هم !!! دیگه حساب کتاب دندونات از دست من در رفته قشنگم   میدونم که بازم این روزا حوصله نداری و لثه های دخترم باز دارن اذیتش میکنن بازم مامانی دلش میخواد همه دردو بلاهای عالم سرش بیادو تو رو ناراحت نبینه        گل من یه کم دیگه بگذره همه دندونات در اومدنو از داشتن مرواریدای به این سفیدی و قشنگی تو هم مثل مامان خوشحال میشی     دوستت دارم هم خودتو هم اون دندونای کوچولوتو که وقتی میخندی دلم از دیدنشون ضعف میره        ...
31 ارديبهشت 1390

عروسک

  سلام جیگر مامان !   عزیزم نمیدونی چقدر دلم میخواد تمام خاطرات قشنگمو با تو تمام لحظه های شیرین بزرگ شدنتو برات ثبت کنم اما حیف که نمیشه !!!   آب نبات من نمیدونی چقدر خوشگل راه میری هر بار که پا میشی دلم میخواد همه کارو زندگیمو ول کنم و فقط و فقط به راه رفتنت نگاه کنم یا وقتی با اون لبای نازت صدای زنبورو برام در میاری دلم میخواد لبامو بذارم رو لپای نرمتو دیگه بر ندارم       الان میخوام خاطره  یه روزی رو برات تعریف کنم که تو هنوز به دنیا نیومده بودی ٣ ماه از اومدنت تو دل مامان گذشته بود که ما با یه جمع همیشگی مسا...
31 ارديبهشت 1390

الو

سلام دختر نازم !   مامانی تو عاشق تلفنی ! انقدر که تا حالا چند بار گوشی خونه مامان بزرگینارو خراب کردی البته نگران نباش چون بابابزرگ درستش کرده... خوش به حالت آخه مامان بزرگو بابا بزرگ انقدر دوستت دارن که هرخرابکاری هم بکنی براشون مهم نیست چند روز پیش هم تلفن ثابت خودمونو از روی میز انداختی و حالا دیگه شماره نمیندازه البته اینهم اصلا مهم نیست ...   اینم یه عکس از دخترم در حال الو کردن !     مامانی این چند وقته که راه افتادی خیلی خوب شده دیگه هرجا دوست داری میریو همش نمیخوای بیای بغل من دیروز که با بابایی ٣تایی رفته بودیم پارک کلی روی چمنا قدم زدی...
31 ارديبهشت 1390

مهمونی

  سلام دختر نازم !   مامانی دیروز نوبت مهمونی خاله سروناز بود بابایی هم منو تورو سر ساعت رسوند به مقصد ...     عزیزم از اینکه دیدم دیگه بزرگ شدیو با دیدن بقیه دیگه غریبی نمیکنی خیلی خوشحال شدم       دیروز برای ما روز خیلی خوبی بود به خصوص برای تو وروجک من که کلی شیطونی کردی و کلی با اسباب بازیهای آرتین سرگرم شدی       انقدر از دیدن اسباب بازیهای جدید و یه تخت مثل تخت خودت خوشحال شده بودی که اصلا از اتاقش بیرون نمیومدی البته اتاق خوابه  خاله رو هم کلی بررسی کردیو خیلی هم تلاش کردی که در کشوهاشونو باز کنی ...
23 ارديبهشت 1390

آنیتای خوشگل

سلام خوشگلم !   عزیزم جدیدا معنی خوشگل شدن رو میفهمی قبلا اصلا نمیذاشتی گلسر به موهات بمونه اما الان تا میگم آنیتا چه خوشگل شدی دیگه دست بهش نمیزنی و سریع آیینه رو نشون میدی یعنی ببرمت جلوی آیینه تا خودتم ببینی که چه خوشگل شدی ...           چند روز پیش که خونه مامان بزرگ اینا بودیم یه عینک آفتابی از توی اتاق پیدا کردی و دادی به من که برات بزنم ...         عسلم به چشم مامان و بابا از تو خوشگلتر توی این دنیا پیدا نمیشه       در هر حالت و هر شرایطی تو برای من بهترینی هر روز که میگذره ...
22 ارديبهشت 1390

بازی

  سلام عسل مامان !   جیگرم نمیدونی چقدر شیطون شدی و از اون مهمتر نمیدونی که من چقدر شیطونیاتو دوست دارم   سری پیش که خاله شیما اومده بود خونه مامان بزرگ تو با ارمیا رفتی توی کمد رختخواب های خونه مامان بزرگ بازی کردین از اون به بعد کمد رختخوابها و بازی کردن توش واسه تو یه عادت شده شایدم چون تورو یاد ارمیا همبازی خوبت میندازه انقدر دوستش داری       میدونی مامان هم وقتی کوچیک بود خیلی از بازی تو کمد رختخوابهای مامان بزرگش خوشش میومد واسه همین اینکارت واسم خیلی قشنگه یاد آوریه خاطرات خودمه       راستی بجز بازی توی کمد از بازی با دمپاییای...
19 ارديبهشت 1390

دختر مهربون

سلام مهربونم !   مامانی وقتی تازه به دنیا اومده بودی شیر خوردن تو واسه من اونموقع خیلی دردناک بود و بعضی وقتا تو شیر میخوردی و من گریه میکردم یه بار که داشتی شیر میخوردی تا مامان شروع کرد به گریه کردن یه اشک از گوشه چشمت اومد پایین !     از اون به بعد من دیگه وقتی شیرمیخوردی گریه نکردم چون فهمیدم دختر کوچولوی من با همه کوچیکیش یه دل به بزرگی دریا داره و دلش نمیخواد مامانشو ناراحت ببینه        همیشه تا یه مدت هر چند کوتاه هم منو نبینی تا میای بغلم خودتو محکم بهم میچسبونبو سرتو میذاری روی شونه م  دهنتو باز میکنی میزنی به صورتم یعنی ...
16 ارديبهشت 1390

بع بعی

    سلام زندگی من !    مامانی دیروز همه دوستامون رفتن پارک با اینکه سری پیش خیلی به هردومون به خصوص به تو خوش گذشت اما اینسری مامان اصلا حوصله نداشت و ما نرفتیم ببخشید که به خاطر خودم تفریحتو ازت گرفتم ( یه مامان پشیمون )   البته چون از وقتی هوا خوب شده من هر روز چند بار میبرمت بیرون یه کم بدعادت شدیو همش میخوای بیرون باشی الان چند روزه که وقتی از بیرون برمیگردیم نمیخوای بیای خونه ! واسه همین شاید از این به بعد کمتر ببرمت بیرون البته اگه خودم طاقت بیارم چون منم مثل تو خیلی ددرو دوست دارم       عزیزم دیروز منو تو از صبح خونه مامان بزرگ بودیم...
14 ارديبهشت 1390

عشقولیای آنیتا

  سلام عشقم !   آنیتای من امروز 14 ماهت تموم میشه و میری توی 15 ماه ! خوشحالم که دیگه خانومی شدی واسه خودت   توی این 14 ماه خیلی چیزها بوده که دوست داشتی و بعد از مدتی ازشون خسته شدی اما این چیزایی که برات مینویسم تقریبا دوست داشتنشون برات ثابت شده       خوراکیها :   بستنی از هر نوعش که باشه دنت کاکائو و شکلات چوب شور ... درازشو بیشتر از مدلهای دیگه دوست داری بیسکوییت ترد گندم و برنجک ماکارونی خورشت قورمه سبزی از میوه ها هم خیارو خیلی دوست داری         اسباب بازیها : ک...
11 ارديبهشت 1390

کلاغ پر

  سلام شیرینم !   مامانی الان خیلی وقته که کلاغ پر و اتل متل توتوله رو بلدی اما از دیروز وقتی میگم کلاغ تو میگی پر !!! خیلی قشنگه که تو داری یواش یواش حرف زدنو یاد میگیری   توی ماشین یه آهنگی داریم که وسطش لا لا لا میخونه تا اون آهنگ شروع میشه تو هم شروع میکنی به لالالا گفتن منو بابایی هم کلی ذوق میکنیم بابا انقدر این کارتو دوست داره که مرتب این آهنگو برات میاره تا تو باز باهاش بخونی     تازه امروز صبح چند بار جلوی آیینه واسه خودت بوس فرستادی       خلاصه که با این کارات دل منو بردی خوشگلم        ...
10 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد